سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستانه هک عاشقانه آموزشی


عاشق آسمونی
محمد قدرتی
به یاد تو
دوستان جنوب
دانشجو
دانشگاه آزاد نیکشهر
دانشگاه آزاد زاهدان
دانشگاه آزاد چابهار
دانشگاه آزاد ایرانشهر
دانشگاه بین المللی چابهار
دانشگاه پیام نور
وزارت آموزش و پرورش
آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان
آموزش و پرورش چابهار
اموزش و پرورش کنارک
سازمان سنجش
سامانه ثبت نام دانش آموزان
اداره کل چاپ و توزیع کتابهای درسی
انجمن رادیکال
انجمن رایا همراه
انجمن پارس
انجمن کاشان
انجمن ایرانیان
انجمن موبایل ایرانیان
راهنمای بانکی ایران
بانک مرکزی
بانک ملی
بانک کشاورزی
بانک صادرات
بانک ملت
بانک مسکن
بانک تجارت
بانک کارآفرین
بانک سامان
بانک سپه
بانک کارآفرین
بانک پارسیان
پست بانک
بانک مالی و اعتباری مهر
بانک توسعه صادرات ایران
بانک شهر
بانک دی
بانک سینا
چی می خواهی بیا
خبرگزاری انا
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا
خبرگزاری دوپ
خبرگزاری صدا و سیما
خبرگزاری عصر ایران
خبرگزاری فارس
خبرگزاری ورزش ایران
خبرگزاری کتاب ایران
خبرگزاری وب سایت های ایران
فروشگاه موبایل

من در اتاقم مطالعه می کنم

تو در اتاقت استراحت می کنی

او سر چهار راه آدامس می فروشد

من شام می خورم

تو رستوران می روی

او گرسنه است

 

من به ییلاق می روم

تو با دوستانت همه ی بعد از ظهر را قدم می زنید

او با دستمالش شیشه ی ماشین ها را تمییز می کند

 

من پول تو جیبی  پسرم را می دهم

تو  پول تو جیبی دخترت را می دهی

او ترازویش را در پیاده رو جلویش گذاشته و 10 تومنی هایش را نگاه می کند

 

من پدرم را دوست دارم

تو مادرت را بیش از هر کس دوست می داری

او پدرش معتاد است و مادرش در خانه ای کار میکند

 

پدر من مادرم را دوست دارد

پدر تو به مادرت عشق می ورزد

او پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند

 

من یک خواهر بزرگ تر و یک برادر کوچک تر دارم

تو یک برادر بزرگ تر و دو خواهر کوچک تر داری

او 6 برادر و 3 خواهر دارد

 

برادر من دانشگاه می رود

خواهر تو دبیرستانی است

او برادر هایش یا معتادند یا در زندان یا ...

 

من عاشق شده ام

تو می دانی عشق چیست

او تا کنون به هیچ چیز عاشقانه نگاه نکرده است

 

من آن لاین هستم

تو آن لاین هستی

او بی نان است

 

من از سیاست متنفرم

تو سیاست را دوست داری

او شکم سیر را بیشتر از سیاست دوست دارد

 

من تابستان را دوست دارم

تو بهار را و شکوفه ها را دوست داری

برای او تابستان و زمستان فرقی ندارند

 

من شب های داغ تابستانی را بی روانداز می خوابم

تو شب های سرد زمستان را با پتوی گرمت می خوابی

او در زمستان و تابستان فقط یک زیر انداز لازم دارد

شهر من زیبا نیست

شهر تو زیبا است و دوستش داری

شهر او را تلی از خاک بر جا مانده از زلزله است

 

تفریح من گوش دادن به موسیقی است

تفریح تو دیدن فیلمی است

تفریح او آب تنی در حوضچه ی وسط میدان است

 

من از زندگی ام راضی نیستم

تو زندگی ات را دوست داری و به خواسته هایت رسیده ای

برای او زندگی اجباری است بدون انتخاب

 

من او را دیده ام

تو او را دیده ای و تا کنون به زندگی او دقت نکرده ای

او برای ما آزمونی سنگین است


ارسال شده در توسط عبدالمجید حوت